سوره تغابن – آیه ٢ تا ۴، معاد
سوره تغابن – آیه ٢ تا ۴، معاد
آیتالله جوادی آملی
تفسیر سوره تغابن جلسه ۱ (۱۳۹۷/۰۲/۰۹)
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۲) خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ( تغابن – ٤)﴾
بحث معاد را از اینجا شروع میکنند، فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ﴾؛ شما را آفرید، برخی از شما بیراهه رفتهاید: ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾، اگر این در صدد حصر باشد، آن وقت سؤال این است که کسانی که نه مؤمن هستند نه کافر؛ بلکه مسلمان فاسق هستند داخل در کدام دو صنف میباشند؟ اگر درصدد حصر نباشد که ظاهرش این است، یعنی بعضی از شما کافر هستید، بعضی از شما مؤمن هستید، بعضی از شما مسلمان فاسق هستید و مانند آن. اگر در صدد حصر باشد، آن کافر مطلق است أعمّ از کفر اعتقادی و عملی است این مؤمن أعمّ است از عادل و فاسق، بنابراین قسمی بیرون نخواهد بود.
﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾؛ او به تمام کارهای شما بیناست. قبل از اینکه کار انجام بدهید، حینی که تصمیم میگیرید، اراده میخواهید انجام بدهید، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛[۱۲] بعد فرمود: ﴿وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَی﴾، انسان یا کاری را علنی میکند یا مخفیانه انجام میدهد، یا سرّیتر از مخفیانه انجام میدهد. فرمود: ﴿وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ﴾، دیگران هم میدانند یقیناً خدا هم میداند و دیگر الله میداند را ذکر نفرمود، چون نیازی به ذکر نداشت. ﴿وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾، پس جهر را به طریق اُولی میداند. ﴿وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ﴾، یک؛ ﴿وَ أَخْفَی﴾، سرّ چیست؟ این است که انسان میداند برای دیگری نگفته. أخفی چیست؟ این است که از نظر روانی کار بر خود او هم مشتبه است. این در اثر تمرینهای چندین ساله یک غده بدخیمی در درون او هست، الآن خیال میکند «لله» دارد کار میکند. این برای خود او هم مخفی است. أخفای از سرّ را او میداند، چه رسد به خود سرّ، چون در محکمه باید حسابرسی بکند.
بنابراین نه تنها راز ما را میداند، ﴿یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾، بلکه آن رازهای نهفته که ما باید روانکاوی و درونکاوی بکنیم تا به آن بار یابیم و بفهمیم که آن کینهای که بیست سال قبل از فلان شخص داشتیم الان دارد خودش نشان میدهد. این را به نام اخفی فقط ذات اقدس الهی میداند. ﴿وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾، بعد فرمود ما آسمان و زمین را خلق کردیم، اوصاف آسمان و زمین را گفتیم، همه محتاج هستند احتیاجشان را با خدا در میان میگذارند، میدانند خدا منزه از جهل است، مبرّای از نقص است، منزّه از بخل است مشکل آنها را حلّ میکند نیازشان را برطرف میکند و او را حمد میکنند. حالا ما این جامه ای که برای این نظام هستی دوختیم این چه لباسی است؟ این «باء» یا بای مصاحبه است یا بای ملابسه است. فرمود این آسمان و زمین یک همراه دارند. این کلمه «بِ» در خیلی از آیات هست فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾[۱۳] در این کتابهای اهل معرفت اگر مأنوس باشید میگویند «حق مخلوقٌ به»، «حق مخلوقٌ به»! یک حق مطلق دارند که ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[۱۴] مقابلش عدم محض است چیزی در مقابل «الله» نیست مگر عدم صرف. حقّی است که در جامعه به سر میبرد به صورت قانون و وحی است این را در سوره «آل عمران» فرمود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾،[۱۵] نه «مع ربک»؛ حق با خدا نیست، حق از خداست. چیزی با خدا نیست، چون او بسیط نامتناهی است اگر یک حقیقتی نامتناهی بود، «باء» ندارد. چیزی نیست که با او باشد یا با او نباشد، جلوتر باشد یا نه! ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾، این است؛ اما این حقّی که در سوره «آل عمران» است: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾؛ هر حقی که در عالم هست از خداست.
فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ﴾، این «باء» چه به معنی ملابسه باشد چه به معنی مصاحبه باشد؛ یعنی عالم در جامه حق آفریده شده است، یا عالم در صحابت حق آفریده شده است، میشود «حق مخلوق به».
عالم با حق خلق شد یعنی چه؟ عالم حق است یعنی چه؟ یعنی لغو نیست، بیهدف نیست، هر کس هر کاری بکند نیست، هر کسی هر کاری کرد در برابر آن مسئول است، این باید به هدف برسد. چیزی که هدف ندارد رهاست. چیزی که مقصد ندارد، «برای چه» اگر گفتیم، جواب به ما نمیدهد. چه میخواهی؟ به ما جواب نمیدهد، این میشود یاوه. هم به صورت قضیه سالبه در قرآن کریم مطرح است هم به صورت موجبه.
پرسش: اگر گفتیم هر چیزی که هدف دارد حق است، پس هیچ انسانی بدون هدف کار نمیکند.
پاسخ: بله، اگر عاقل باشد؛ منتها اگر مختال باشد به تعبیر قرآن کریم، هدف خیالی دارد یا هدف وهمی دارد، من بالا بنشینم، نام مرا اوّل ببرند، با این لقب ذکر بکنند، یک آدم مختال هدف خیالی دارد گرچه باب تفعّل یعنی تخیل در قرآن کریم به کار برده نشده؛ اما باب افتعال به کار برده شده، «إختال، یختال، مختال» که باب افتعال است در قرآن کم نیست. ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾،[۱۶] «مختال»؛ یعنی کسی خیالزده است و با خیال دارد کار میکند؛ من باید برنده بشوم، من باید اسمم اوّل باشد! هدفش همین است. این حیوان ناطق است، طبق بیان نورانی امام سجاد در همین صحیفه نورانی حضرت(سلام الله علیه) در اوّلین دعای این صحیفه دارد که خدایا اگر ما را راهنمایی نمیکردی ما نعمتهایت را صرف میکردیم و تو را حمد نمیکردیم، این جامعه: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ»،[۱۷] یعنی از امام سجاد(سلام الله علیه) وقتی سؤال بکنی «الانسان ما هو؟». میفرماید: «حیوان ناطق حامد». اگر حامد نباشد فقط جانوری است حرف میزند. فرمود اگر ما تو را حمد نکنیم انسان نیستیم. این همین اوّلین دعای نورانی امام سجاد است.
پس انسان آن است. اگر کسی از آن مرحله پایین آمد، کارش این است که بازی بکند برنده بشود اسمش را بنویسند همین! این مختال است امروز این مد است، فردا آن مد است، به دنبال همین میگردد. این با خیال دارد زندگی میکند. این هدفش هدف خیالی است؛ اما ذات اقدس الهی میفرماید نظام این چنین نیست نظام حسابی دارد کتابی دارد هیچ چیزی بیهدف نیست. کلّ این مجموعه هدف دارد پس باید به جایی برسد. همه اینها برای این است که انسان راه را خوب تشخیص بدهد، خوب زندگی کند، خوب هم راحت باشد، این منافاتی با دینداری نیست. راحت زندگی کند و به مقصد برسد؛ منتها نه بیراهه برود و نه راه کسی را ببندد.
فرمود نه ما یاوه کار میکنیم نه ما جاهل کار میکنیم نه ما سفیه کار میکنیم نه اهل بازی هستیم چندین تعبیر در قرآن کریم دارد که اینها نقص است و از خدا دور است. لعب، لغو، باطل، هوی، اینها در خلقت نیست.
قضایای اثباتی این است که ما بالحق خلق کردیم. حالا بفرمایید این «باء»، بای ملابست است؛ یعنی لباس حق در پیکر هستی است، یا «باء» بای مصاحبه است؛ یعنی جهان در صحابت حق خلق شده است، به هر حال باطل اینجا راه ندارد. تا هر کسی بگوید هر کاری کردیم کردیم! نه این طور نیست. هر کاری کردیم دامنگیر ماست و حافظ هم هست و محفوظ هم هست همه آنها در دفتر الهی محفوظ است.
فرمود هیچ چیزی نیست صغیر «و لا کبیر» مگر اینکه انسان آن را مشاهده میکند. از این نظم دقیقتر و زیباتر دیگر فرض ندارد. این «بالحق» این است. پس آن آیاتی که به صورت قضیه سالبه است ما اهل بازی نیستیم در دستگاه ما بازی نیست که هر کسی هر کاری بکند بکند این طور نیست. ممکن است چند روزی مهلت بدهیم ولی به هر حال میگیریم.
فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ﴾؛شما را به این صورت درآورد. ﴿فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾، البته این احسن دانشی است نه ارزشی. ولو انسان به صورت بلال حبشی باشد تمام آنچه انسانیت یک انسان نیاز دارد خدا به او داد. شما هزارها قِسم ماهی در دریا دارید اینها انواع گوناگون هستند هر نوع ماهی هر چه در ساختار خلقت او باشد خدا به او داد. این بیان نورانی موسای کلیم(سلام الله علیه) است در سوره مبارکه «طه» به فرعون وقتی گفت که ربّ تو چیست که ما را به ربّ خود دعوت میکنی؟ این تقریباً کمتر از یک سطر است؛ اما به سه نظام اشاره کرده: نظام فاعلی، نظام داخلی، نظام غایی: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾،[۱۸] این ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی﴾ که نظام فاعلی است؛ یعنی به سلسله هستی و آفریدگار مطلق میرسد و آن خداست. نظام داخلی هر چیزی که لازمه این درخت است یا لازمه این معدن است، یا لازمه این حیوان دریایی است یا صحرایی است، به او داد. هیچ ممکن نیست که کسی بتواند بگوید ای کاش این ماهی فلان عضو را میداشت، نه این ماهی هر چه که در این حدّ باید باشد خدا به او داد. هیچ ممکن نیست کشاورزی بتواند بگوید ای کاش این درخت فلان خاصیت را هم میداشت، هر چه که لازمه این درخت بود به آن داد. ﴿أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ﴾، این نظام داخلی. ﴿ثُمَّ هَدی﴾؛ این را هدایت میکند به مقصد نهایی، این میشود نظام غایی.
این سوره در صدد بیان این است که ما در راه هستیم، ما مرگ را میمیرانیم، ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم. هیچ چیزی فراموش نمیشود، امروز نگرفتیم فردا میگیریم. امروز به ما ندادند فردا میدهند. فرمود: ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾;[۱۹] هیچ نسیانی در دستگاه ما نیست حالا یک وقت است که مصلحت در این است که به او بدهیم یک وقت است که به فرزند او میدهیم. وجود مبارک موسای کلیم وقتی از خضر(سلام الله علیهما) سؤال کرد آن دیوار را برای چه چیدی؟ فرمود: ﴿أَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا﴾،[۲۰] این دیوار برای دو تا بچه بود در این شهر، زیر آن گنج بود اگر ویران میشد خراب میشد رهگذر میگرفت و این بچهها هم بیسرپرست بودند. چون ﴿وَ کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾؛ اینها یک پدر خوبی داشتند. ببینید همیشه همین است. این خضر همیشه در راه است. فرمود موسای کلیم! من تو را به عنوان کارگری گرفتم که دو تایی این دیوار را درست کنیم، چون پدرشان آدم خوبی بود. حالا مراجعه کنید مرحوم امین الاسلام و دیگران گفتند که منظور از پدر، جدّ هفتم یا هفتادم بود. این خداست! جدّ هفتادم کسی هم اگر کار خوبی داشته باشد خدا نمیگذارد آن نوه گرسنه بماند. این خضر همیشه در راه است. فرمود چون ﴿کَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾، من هم مأمور شدم که این دیوار را بچینم. پس هیچ فراموشی در کار نیست، ﴿وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا﴾. این خدا فرمود این نظام، نظام حق است هر کاری میکنیم حساب و کتابی دارد.
﴿وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ﴾، نه یعنی زیبایی ارزشی؛ زیبایی دانشی است؛ البته زیبایی ارزشی هم کنارش هست.
﴿وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾؛ شما بدانید مسئله قیامت این نیست که شما سیر مکانی پیدا میکنید میروید جای دیگر. این یک مرحلهاش است. مسئله قیامت یک ﴿وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾ با «سین» است که این یک مرحلهاش است که «وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»[۲۱] عمده این است که مسئله قیامت ﴿إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾ با «صاد» است، شما آن گونه میشوید. یک عده به صورت حیوان در میآیند، یعنی چه که به صورت حیوان درمیآیند؟ اصلاً مسیر حیوانیت بود غیر از حیوانیت کاری دیگر نداشت. ﴿إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾؛ صیرورت شما به این طرف است.
پس یک سیر با «سین» داریم که «وَ لَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَار»، آن را خیلیها میفهمیم. یک صیر صیرورتی است که آن طرف میخواهید بشوید. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در جواب نامه معاویه(علیه من الرحمن ما یستحق) فرمود به ما گفتند خودستانی نکنید، خودستایی بکنید. خودتان را بستانید نه بستایید! اما این قدر بدان معاویه، از ما خاندان افرادی هستند که دیگران میروند جبهه شهید میشوند از ما اگر کسی برود شهید بشود میشود «سیّدالشهداء». این حمزه عموی ماست. خیلیها میروند جبهه جانباز میشوند، از ما اگر کسی برود جانباز بشود خدا به او دو تا بال میدهد میشود جعفر طیّار. به برادرم دو تا دست داد. ما با دیگران خیلی فرق میکنیم. میشود: ﴿إِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾، یک عده با فرشتهها همراه هستند یک عده ـ معاذالله ـ با حیوان محشور هستند عمده آن است که ما بدانیم چیزی از بین نمیرود، یک؛ ما مرگ را میمیرانیم، دو؛ ابدی خواهیم بود، سه؛ تنها سیر با «سین» نیست، چهار؛ صیرورت و شدن است، پنج؛ باید خودمان را بسازیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تفسیر سوره تغابن جلسه ۱، (۱۳۹۷/۰۲/۰۹)، سایت اسراء، آیت الله جوادی آملی
[۱۲]. سوره بقره، آیه۲۳۵.
[۱۳] . سوره انعام، آیه۷۳؛ سوره ابراهیم، آیه۱۹؛ سوره نحل، آیه۳؛ سوره زمر، آیه۵.
[۱۴] . سوره لقمان، آیه۳۰.
[۱۵] . سوره آلعمران، آیه۶۰.
[۱۶]. سوره لقمان، آیه۱۸.
[۱۷]. صحیفه سجادیه، دعای اول.
[۱۸] . سوره طه، آیه۵۰.
[۱۹]. سوره مریم، آیه۶۴.
[۲۰]. سوره کهف، آیه۸۲.
[۲۱]. بحار الانوار(ط ـ بیروت)، ج۳۴، ص۱۴۶.