شرح صدر
آیتالله شهید مطهری
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحيم
ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک.
ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک. خطاب به شخص پیغمبراکرم است. آیا نه شرح کردیم برای تو سینه تو را؟! من [در ترجمه ] مخصوصا همان خودکلمه «شرح» را تکرار میکنم.
🎇 کلمه «شرح صدر»
کلمه «شرح صدر» باید اینجا معنی شود. این کلمه در قرآن کریم مکرر و به صورتهای مختلف آمده است. از جمله قرآن از زبان موسی بن عمران نقل میکند که در ابتدا که مبعوث به رسالت شد اولین تقاضایی که از خدای متعال کرد این جملهها بود: « رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری. وَ یسِّرْ لی أمْری. وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی. یفْقَهوا قَوْلی. وَ اجْعَلْ لی وَزیرآ مِنْ أهْلی. هارونَ أخی. اُشْدُدْ بِهِ أزْری. وَ أشْرِکهُ فی أمْری. کی نُسَبِّحَک کثیرآ. وَ نَذْکرَک کثیرآ ». فعلا نمیخواهم همه این آیات را توضیح بدهم و تفسیر کنم. میگوید: خدایا حالا که چنین رسالت و مأموریت سنگینی بر عهده من گذاشتهای پس شرح کن سینه مرا، شرح صدر به من بده.
در آیه دیگر میخوانیم: « فَمَنْ یرِدِ اللهُ أنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْسْلامِ وَ مَنْ یرِدْ أنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقآ حَرَجآ کأ نَّما یصَّعَّدُ فِی السَّماءِ ». در قسمت اول میفرماید: هر کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند، آن کسی که استحقاق هدایت را داشته باشد، شرح میکند سینه او را برای اسلام. اینجا کلمه «لِلاسلام» مخصوصا هست. آیه «ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک» مربوط به شخص پیغمبراکرم است. در آیات سوره طه موسی از خدا یک شرح صدری میخواهد. پس این اختصاص به پیغمبراکرم ندارد چون موسی هم چنین چیزی از خدا میخواست، که البته خدا هم مستجاب کرد. از آیه سوره انعام معلوم میشود که اصلا شرح صدر چیزی است که اختصاص به انبیا ندارد، بلکه هر کسی که هدایت شده باشد بر اسلام، هرکسی که نور اسلام به قلب او تابیده باشد، در واقع شرح صدر شده است. این مقدار که عرض کردیم فعلا در نظر باشد.
حال ببینیم شرح صدر چیست. هم باید کلمه «صدر» را معنی کنیم و هم کلمه «شرح» را. صدر یعنی سینه. ولی آیا مقصود از «شرح صدر» در این آیات یک عمل خاص مادی روی سینه انسان است؟ بدیهی است که چنین نیست؛ یعنی این کنایه است. شرح صدر، عملی روی این سینه ظاهری انسان نیست، ◀️ بلکه مقصود از صدر در اینجا قلب است به اعتبار اینکه قلب در سینه قرار گرفته است، و باز خود قلب هم کنایه است از آن حقیقتی که تعلقی به قلب انسان دارد، یعنی روح و نفس انسان. ▶️ پس «شرح صدر» هر معنایی داشته باشد به هر حال یک امر روحی و معنوی است نه یک امر مادی و جسمانی.
بیاییم سراغ کلمه شرح.
معمولا مفسرین و مترجمین، «شرح صدر» را سعه صدر معنی کردهاند؛ یعنی گشاده بودن سینه. «سعه صدر» تعبیری است که بالخصوص در زبان عربی هست. مثلا در حدیث است که: آلَةُ الرِّئاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ؛ یعنی ابزار ریاست (امروزه به آن «مدیریت» میگویند) سعه صدر است. اینجا هم مسلّم است که معنای کلمه «سعه» گشادگی است. معلوم است که در اینجا مقصود این نیست که هر کسی که مثلا یک سینه پهن پهلوانی داشت، ابزار ریاست را دارد، اما اگر کسی یک آدم نازک باریکی بود، ابزار ریاست را ندارد؛ بلکه سعه صدر یعنی حوصله فراوان. این یک کنایه است. ابزار ریاست، ظرفیت وسیع وحوصله فراوان است؛ یعنی اگر کسی بخواهد مدیر و رئیس باشد و بخواهد با مردم سروکار داشته باشد و عده زیادی را اداره کند، شرطش این است که حوصله خیلی وسیعی داشته باشد. آدمهای کمحوصله و عصبانی که زود ناراحت میشوند، نمیتوانند مدیر و رئیس باشند و جمعیتی را اداره کنند، حالا هر نوع مدیریتی میخواهد باشد. یک معلم که میخواهد یک کلاس را اداره کند، اگر آدم تنگ حوصلهای باشد نمیتواند اداره کند. یک مرد که میخواهد عائله خودش را در درون زندگی خودش اداره کند، او هم باید سعه صدر داشته باشد. به هر نسبت که دایره مدیریت انسان وسیعتر باشد احتیاج به سعه صدر بیشتری دارد.
معمولا مفسرین، اینجا همین معنی را ذکر کرده و گفتهاند: خدا به پیغمبراکرم منت میگذارد و این نعمت را یادآوری میکند که آیا ما این ابزار کار را، این حوصله خیلی فراوان را و خلاصه این سعه صدر و ظرفیت بسیار بزرگ روحی را به تو ندادیم؟! یعنی دادیم.
ولی به نظر میرسد که کلمه «شرح صدر» با کلمه «سعه صدر» مقداری متفاوت است. در هر جا که شرح صدر باشد نوعی سعه صدر هست، اما اسم هر سعه صدری را نمیشود شرح صدر گذاشت. قرآن میتوانست بگوید : ألَمْ نَسَعْ لَک صَدْرَک. ولی فرموده: ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک. شرح یعنی چه؟
معنایی که الان برای «شرح» رایج است این است که مثلا کسی کتابی یا متنی مینویسد خیلی خلاصه و زبده، به طوری که هر کسی نمیتواند تمام جزئیات مقصود و منظور نویسنده را متوجه شود، بعد کس دیگری پیدا میشود و این کتاب یا متن را شرح میکند؛ یعنی مثل اینکه آن را از هم باز میکند. بعد شما میبینید این شخص از یک سطر آن متن یک صفحه مطلب در میآورد. افرادی که خیلی عمیق هستند میتوانند چنین کتابهایی را شرح کنند. خواجه نصیرالدین طوسی کتابی نوشته است به نام تجرید الاعتقاد. این کتاب در علم کلام است. اصل کتاب دو قسمت است : تجرید المنطق و تجرید الاعتقاد. خواجه که مردی است که از یک طرف مسلط به نظریات متکلمین و فلاسفه است و همه این نظریات دقیقا توی مشت اوست، و از طرف دیگر خودش هم صاحبنظر است، در این کتاب تقریبا میشود گفت که امهات مسائل کلامی و فلسفی را با عبارتهای مختصر و کوتاهی بیان کرده است. بعدا علامه حلّی که شاگرد خواجه است و مثل خود خواجه نابغه است؛ این کتاب را شرح کرد و اسم شرحش را گذاشت: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد. البته این شرح خیلی مفصل نیست ولی برای اولین بار مقاصد این کتاب را روشن کرد.
کتاب تجرید الاعتقاد از کتابهایی است که از زمانی که تألیف شده تا الان که شش هفت قرن میگذرد مخصوصا تا سه چهار قرن آن یعنی تا قبل از دوره میرداماد و ملاصدرا که بیشتر افکار خواجه و امثال او مطرح بود، آنقدر بر آن شرح و حاشیه و شرحِ شرح و حاشیه بر حاشیه و باز حاشیه بر حاشیه بر حاشیه نوشتهاند که کمتر کتابی در دنیای اسلام وجود دارد که این همه موضوع جنجال شده باشد؛ یعنی هر عالمی که آمده، در اطراف مسائل این کتاب بحث کرده و شاید بیشتر از صد نفر این کتاب را شرح یا شرح شرح کردهاند یا بر آن حاشیه یا حاشیه بر حاشیه نوشتهاند. آنهایی که بعد آمدهاند گفتهاند اگر این بچه عرب (مقصود علامه حلّی است) برای اولین بار این کتاب را برای ما شرح نمیکرد هیچ کس نمیفهمید که این شتر به کجا میخواهد برود .
یا مثلا گاهی یک شعر یک کتاب شرح میخواهد. البته هر شاعری نمیتواند یک شعر بگوید که یک کتاب مطلب باشد، ولی هستند افرادی که یک شعر میگویند که یک کتاب مطلب باشد، مثل مولوی یا حافظ. اینها مردان بسیار عالم و مسلط بر معارف و بر فرهنگ زمان خودشان و مسلط بر سخن و بیان هستند. علمای بزرگ چقدر در اطراف یک بیت از ابیات حافظ یا مولوی رساله یا کتاب نوشتهاند تا مقصود آنها را شرح کنند ! به این میگویند «شرح».
اصل شرح از نظر لغوی آن کاری است که قصاب میکند که یک تکه گوشت را چنان میشکافد و به پردههای نازک تبدیل میکند که اگر بخواهید آنها را پهن کنید شاید کف یک اتاق را بپوشاند. ◀️ پس به باز کردن یک امر جمع شده میگویند شرح؛ منشرح کردن یعنی باز کردن.▶️
مسئله شرح صدر یک امر روحی و روانی است. هیچ چیزی در عالم به اندازه روح انسان احتیاج به شرح ندارد.
أتَزْعَمُ أنَّک جِرْمٌ صَغیرٌ
وَ فیک انْطَوَی الْعالَمُ الاْکبَرُ
◼️◼️◼️ هر کسی به حسب استعدادهای خودش یک دنیاست که [در گوشهای ] نشسته . اینکه آیه خطاب به پیغمبراکرم میگوید: «آیا ما باطن تو را شرح نکردیم؟» صرفا نمیخواهد بگوید ما باطن تو را توسعه دادیم.فرض کنید خانهای دویست متر است و شما صد متر دیگر به آن اضافه میکنید. در اینجا میگوییم: «این خانه را توسعه دادیم» ولی نمیگوییم شرح کردیم. هر جا که شرح باشد قهرا توسعه هم هست، ولی هر جا که توسعه باشد شرح نیست. در اینجا نمیخواهد بگوید همان طور که زمینی را توسعه میدهند ما ظرف روح تو را بزرگ کردیم، بلکه میگوید: ما این ظرف بسیار بزرگ را از یکدیگر باز کردیم، روح تو را باز کردیم، صفحات روی هم چیده شده این روح را برای تو باز کردیم. بنابراین هر سعه صدری شرح صدر نیست گو اینکه هر شرح صدری مستلزم سعه صدر هست.
آیا هر شرح صدری سعادت است؟
حال آیا هر شرح صدری برای انسان سعادت است؟ نه، لذا در آن آیه میفرماید: «فَمَنْ یرِدِ اللهُ أنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْسْلامِ » [کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند ] سینهاش را میشکافد و باز میکند برای اسلام و برای حقایق. در واقع اینجا که میفرماید: ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک، یعنی ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک لِلتَّوْحیدِ (یا: لِلاْسْلامِ)، ◀️ و الّا ممکن است کسی شرح صدر برای کفر پیدا کند. یک آدم عوامِ بسیط ، شرح صدر ندارد، نه برای اسلام و نه برای کفر. وای به حال اینکه انسان شرح صدر و یک نوع جوشش روحی و معنوی پیدا کند ولی در جهت کفر؛ یعنی این سرمایه در جهت کفر قرار بگیرد. ▶️
یک مثال
تیمور تاش یک وقتی به آقا میرزا طاهر تنکابنی گفته بود که من هفتاد دلیل پیدا کردم بر اینکه خدایی نیست. آقا میرزا طاهر به او گفته بود: من هم یک دلیل دارم بر اینکه فعلا خدایی نیست و آن اینکه عجالتا تو هستی؛ اگر خدایی باشد یک روزی به حساب تو میرسد. تا اینکه بعد آن طور آنآ سقوط کرد و با چه وضعی به زندان افتاد و امیدش از همه جا قطع شد. اینکه اینها میگویند : «دلیل داریم» همه این دلیلها غرور است. در روزنامه خواندم که او یک خانم فرنگی داشت که اجازه میدادند ملاقاتش کند. به خانمش گفته بود: در فلان جا دعا نویسی هست، برو سراغ آن دعانویس و یک دعا از او بگیر. این همان آدمی بود که میگفت: من هفتاد دلیل دارم بر اینکه خدایی نیست.
قضیه معروف دیگری که در مورد او نقل میکنند این است که [شخصی نزد تیمور تاش رفته و به او گفته بود میخواهیم برای مولوی بزرگداشت بگیریم. ] به او توپیده بود و فحش داده و گفته بود: این کارهای احمقانه چیست؟! ما داریم آخوندهای زنده را یکی یکی از بین میبریم، شما آخوندهای ششصد سال پیش را میخواهید زنده کنید؟! [آن شخص ] گفته بود: بالاخره این مردی است شاعر و ادیب و حکیم و از افتخارات ایران است و [تجلیل ما از او ] به این اعتبار است، نه به اعتبار آخوندیاش. تیمور تاش گفته بود: مگر او نیست که میگوید :
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهمان از باد باشد دم به دم
من به همین دلیل میگویم که چنین آدمهایی را نباید زنده کرد. وقتی خودش گرفتار شده بود میگفتند در زندان همین طور قدم میزد ومیگفت:
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهمان از باد باشد دم به دم
این را میگویند شرح صدر برای کفر.
مثال دیگر فخر رازی است. البته من نمیخواهم جسارت کنم و فخر رازی را در ردیف این طور اشخاص بیاورم، ولی مرد حقیقت هم نیست. آدمی است که واقعا به یک معنا شرح صدر دارد؛ یعنی وقتی به مطلبی میرسد، هر مطلبی میخواهد باشد، کلامی یا فلسفی یا تفسیری، میبینید شروع میکند این مطلب را از هم باز کردن. این کار قدرت میخواهد. مثلا وقتی در تفسیرش یک آیه ذکر میکند، میبینید در این آیه بیست وجه پشت سر یکدیگر ذکر میکند که به عقل جن نمیرسد.
فخر رازی علم را لیتی کند
پیش مرغان ریزد و تی تی کند
واقعا همین طور است. ولی وقتی آخر کار میخواهد [نظریهای را ] انتخاب کند مثل اینکه خدا او را میزند. یک نظریاتی در آخر امر انتخاب میکند که اصلا برای انسان مضحک است. اینجا انسان میفهمد او یک نوع شرح صدر دارد، ولی این شرح صدر با هدایت خدا توأم نیست، « فَهُوَ عَلی نورٍ مِنْ رَبِّهِ » نیست.
یک آدم عامی ممکن است همان اول مطلب، حقیقت را درک کند بدون اینکه این همه به اطراف جولان بدهد، ولی او به چهل راه میزند و آخرش هم به بیراهه میرود. خودش احساس میکرد و گاهی میگفت: این که من دارم علم نیست بلکه اندیشه و تخیل است، من قدرت تخیلم خیلی زیاد است، ولی خودم احساس میکنم که به حقیقت نرسیدهام. شعرهای خوبی هم در این زمینه دارد. میگوید :
ترسم بروم عالم جان نادیده
بیرون روم از جهان، جهان نادیده
در عالم جان چون روم از عالم تن
در عالم تن عالم جان نادیده
نقل میکنند که رفت پیش نجمالدین کبری که از عرفای بزرگ بود. به او گفت: اینهایی که من دارم حقیقت نیست، میخواهم تو یک نوری به من بدهی. نجمالدین گفت: یک شرط دارد. باید این بتهایی که در سینه داری همه را بیرون بریزم و همه را فراموش کنی. اول گفت: «حاضرم» ولی وقتی نجمالدین خواست این کار را بکند، گفت: طاقت ندارم.
قرآن میفرماید: « وَ لکنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکفْرِ صَدْرآ فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ ».
◼️◼️◼️پس به هر حال اینجا مقصود شرح صدر است و شرح صدر غیر از سعه صدر است. شرح صدر این است که خدا این روحِ به هم بسته انسان را باز میکند و نور خودش را در آن میریزد. آن شرح صدر برای اسلام، چنین چیزی است. ◀️ و این شرح صدر الهی است که [موجب میشود ] خدا بزرگترین حکمتها را بر زبان یک نفر اُمّی جاری کند: « مَنْ أخْلَصَ لِلّهِ أرْبَعینَ صَباحآ جَرَتْ ینابیعُ الْحِکمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ ». ▶️
ألَمْ نَشْرَحْ لَک صَدْرَک آیا ما به تو شرح صدر ندادیم؟! آیا به تو سینه منشرح شده ندادیم که علم و حکمت و حقیقت از آن بجوشد؟!
[در شأن نزول این سوره ] حدیثی نقل کردهاند که پیغمبراکرم فرمود: من یک وقت از خدا چیزی خواستم که برای همیشه پشیمان شدم و ای کاش نخواسته بودم. گفتم: خدایا تو به انبیاء گذشته فلان مواهب را دادی. این سوره نازل شد که آیا ما به تو اینها را ندادهایم؟! یعنی اینها کجا و آنها کجا!
الحمد لله رب العالمين
کتاب آشنایی با قرآن، آیت الله شهید مرتضی مطهری، جلد سیزدهم ، صفحه ٢١٩